بهترین انیمه هایی که تا حالا دیدم🤩

شهر اشباح (Spirited Away)
داستان: این انیمه درباره ی دختری به اسم چیهیرو هست که همراه خانواده اش داره به یه شهر جدید میره، اما تو راه به یه تونل عجیب برمیخورن. وقتی از تونل رد میشن، وارد یه دنیای جادویی میشن که پر از ارواح و موجودات عجیبه. پدر و مادر چیهیرو به خاطر خوردن غذای اون دنیا تبدیل به خوک میشن و چیهیرو تنها میمونه. اون با یه پسر مرموز به اسم هاکو آشنا میشه که بهش میگه برای نجات خودش و خانوادش باید تو حموم خونه ی بزرگ اون دنیا کار کنه. چیهیرو با یوبابا، جادوگر بدجنس و رئیس اونجا، قرارداد میبنده و اسمش رو از دست میده. تو این مسیر با موجوداتی مثل روح بی چهره و کاماجی روبه رو میشه و کم کم یاد میگیره چطور با شجاعت و مهربونی از پس مشکلات بربیاد. آخرش باید هاکو رو هم از یه راز قدیمی نجات بده تا همه آزاد بشن.
نام تو (Your Name)
داستان: این انیمه درباره ی دو نوجوون به اسم تاکی و میتسوها هست که یه روز صبح میفهمن جاشون با هم عوض شده. تاکی یه پسر پرانرژیه که تو توکیو زندگی میکنه و میتسوها دختری از یه روستای کوهستانی به اسم ایتوموریه که آرزو داره از اونجا بره. اونا اول فکر میکنن این جابه جایی یه خوابه، ولی با یادداشتایی که برای هم مینویسن میفهمن واقعیه. کم کم با زندگی هم آشنا میشن، تا اینکه تاکی متوجه میشه دیگه نمیتونه با میتسوها ارتباط برقرار کنه. میفهمه یه شهاب سنگ چند سال پیش به روستای میتسوها برخورد کرده و اون مرده. تاکی تصمیم میگیره با یه جادوی قدیمی زمان رو برگردونه و میتسوها رو نجات بده. اونا تو یه لحظه ی خاص همدیگه رو میبینن، ولی بعدش خاطراتشون کم رنگ میشه و سالها بعد تو توکیو دوباره دنبال هم میگردن.
به سوی جنگل کرمهای شب تاب (To the Forest of Firefly Lights)
داستان: این انیمه درباره ی دختری به اسم هوتارو هست که وقتی بچه ست تو یه جنگل گم میشه. اونجا با یه روح جنگلی به اسم گین که ماسک زده روبه رو میشه. گین بهش کمک میکنه راهش رو پیدا کنه، ولی میگه اگه یه آدم اونو لمس کنه، غیبش میزنه و برای همیشه میره. هوتارو هر تابستون برمیگرده جنگل تا گین رو ببینه و با هم بازی کنن. سالها میگذره و دوستی شون عمیق تر میشه، ولی هوتارو میدونه نمیتونه به گین نزدیک بشه. یه روز که دارن با بچههای دیگه تو جشن جنگلن، یه بچه تصادفی به گین برخورد میکنه و اون شروع به محو شدن میکنه. تو لحظه ی آخر، هوتارو گین رو بغل میکنه و خداحافظی میکنن، چون میدونه این تنها راه برای گفتن احساسشونه.
قلعهای در آسمان (Castle in the Sky)
داستان: این انیمه درباره ی دختری به اسم شیتا و پسری به اسم پازو هست که دنبال جزیره ی شناوری به اسم لاپوتا میگردن. شیتا از یه سفینه ی هوایی فرار کرده و یه گردنبند جادویی داره که میتونه راه لاپوتا رو نشون بده. پازو که تو یه شهر معدنی کار میکنه، شیتا رو نجات میده و با هم سفرشون رو شروع میکنن. یه گروه دزد دریایی و یه سازمان نظامی دنبال شیتا و گردنبندش هستن تا از تکنولوژی لاپوتا استفاده کنن. تو این مسیر، شیتا و پازو با رباتهای قدیمی لاپوتا و طبیعت زیبای اونجا روبه رو میشن و میفهمن که این جزیره یه قدرت خطرناک داره که نباید دست آدمای بد بیفته. آخرش با فداکاری شیتا و پازو، لاپوتا از دسترس دور میمونه.
ماکیا (Maquia: When the Promised Flower Blooms)
داستان: ماکیا یه دختر از نژاد ایولفه که عمر خیلی طولانی دارن و تو یه دهکده ی مخفی زندگی میکنن. یه روز یه پادشاهی به دهکده شون حمله میکنه و با اژدهای جادویی همه رو نابود میکنه. ماکیا تنها فرار میکنه و تو جنگل یه نوزاد یتیم به اسم آریل رو پیدا میکنه. تصمیم میگیره مثل مادرش بزرگش کنه، هرچند میدونه آریل خیلی زودتر از اون پیر میشه و میمیره. سالها میگذره و ماکیا با آریل تو شهرهای مختلف زندگی میکنه، ولی زمان آریل رو بزرگ و بزرگ تر میکنه و ماکیا همون جوون میمونه. آریل وقتی بزرگ میشه سرباز میشه و از ماکیا دور میشه، ولی تو لحظههای آخر زندگیشون دوباره همدیگه رو میبینن و ماکیا با غم از دست دادنش روبه رو میشه.
شمشیرزن غریبه (Stranger: Mukoh Hadan)
داستان: این انیمه درباره ی یه سامورایی بی نام هست که تو دوره ی جنگهای ژاپن زندگی میکنه. اون با یه پسربچه به اسم کوتارو و سگش توبی مارو روبه رو میشه که از دست یه گروه قاتل چینی فرار کردن. این گروه دنبال خون کوتارو هستن چون پادشاه چین فکر میکنه با خونش میتونه جاودانه بشه. سامورایی که از جنگ خسته ست، اول نمیخواد کمک کنه، ولی کم کم تصمیم میگیره از پسره محافظت کنه. تو این مسیر با شمشیرزنای قوی و بی رحم مبارزه میکنه و گذشته ی خودش که پر از خونریزیه رو به یاد میاره. آخرش تو یه نبرد بزرگ با سردسته ی دشمن روبه رو میشه و با اینکه زخمی میشه، کوتارو رو نجات میده و راهش رو ادامه میده.
شاهزاده مونونوکه (Princess Mononoke)
داستان: این انیمه درباره ی آشیتاکا، یه شاهزاده ی جوونه که دهکش توسط یه گراز نفرین شده تهدید میشه. اون گراز رو میکشه، ولی نفرین بهش منتقل میشه و برای پیدا کردن راه نجات به غرب سفر میکنه. اونجا وارد جنگ بین انسانها و خدایان جنگل میشه. انسانها به رهبری بانو ابوشی دارن جنگل رو نابود میکنن تا آهن بسازن، و سان، دختری که با گرگها بزرگ شده، با خدایان جنگل همراهه تا جلوی اونا رو بگیره. آشیتاکا سعی میکنه بینشون صلح برقرار کنه، ولی جنگ وقتی گرازها و گرگها میمیرن و سر خدای جنگل قطع میشه، بدتر میشه. آخرش آشیتاکا و سان با برگردوندن سر خدای جنگل تعادل رو به طبیعت برمیگردونن، ولی میدونن راهشون جداست.
دختر آب و هوا (Weathering with You)
داستان: این انیمه درباره ی هوداکا، یه پسر نوجوونه که از خونه فرار میکنه و به توکیو میره. اونجا هوا همیشه بارونیه و هوداکا که بی پوله، با هینا آشنا میشه. هینا دختریه که میتونه با دعا هوا رو آفتابی کنه. اونا با هم یه کار راه میندازن و برای مردم هوا رو تغییر میدن، ولی هر بار که هینا این کارو میکنه، بخشی از وجودش محو میشه. هوداکا عاشق هینا میشه و وقتی میفهمه اون قراره قربانی بشه تا بارون بند بیاد، تصمیم میگیره نجاتش بده. تو یه لحظه ی پر از رعد و برق، هوداکا هینا رو از آسمون برمیگردونه و بارون برای همیشه تو توکیو میمونه، ولی اونا با هم میمونن.
تاریخ ایجاد : ۱۰ اسفند ۱۴۰۳